دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
گر دیده نه ای هرگز کاتش گهر افشاند
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند
تا دامن خرسندی از خلق برافشاند